هر شخص یا بهتر بگویم هر مسافری با شرایطی خاص خود که گاها سخت و عجیب است پای به کنگره 60 گذاشته است و هر کدام، با شرایطی متفاوت از هم، سفر خود را ادامه داده اند. مسافر نادر نیز این شرایط را تجربه کرده و آن را به زبان خط، با ما به اشتراک گذاشته است. امیدوارم از مطالعه آن، لذت ببرید.
آنقدر فکر خیال را دچار آشوب میکردم که چگونه از این سیل ویرانگر اعتیاد نجات پیدا کنم اما گویی مدام به دور یک دایره میچرخیدم و باز به نقطه شروع خود بازمیگشتم و شاید نمیدانستم که آب در یکقدمی من است اما بهشرط صلب آب خوردن، بهشرط تشنگی. به قول سهراب؛ به خود گفتم باید امشب بروم، باید امشب چمدانی که بهاندازه تنهایی من جا دارد، بردارم.» و قصد من اینگونه آغاز شد. سالها در قلعه تاریکی اعتیاد و با معجون جهل و غم، بادهگساری کردم آنقدر که دیگر شرر و قدرت جوانی فروکش کرد و گرد پیری بر روی موهایم نشست، آنجا بود که دانستم تا انتهای کوچه نیستی اندک زمانی خواهد بود.
در این میان، زله به ساختار وجودم زد.! پدرم آسمانی شد و تکتک افرادی که در کنارشان احساس امنیت میکردم مرا رها کردند.
میکردم ,امشب ,اعتیاد ,آب ,بهشرط ,گذاشته ,باید امشب ,گذاشته است ,با شرایطی ,و با ,اعتیاد و
درباره این سایت